نیایش اهورا مزدا در آئین زرتشت
ما گبر قديم نا
مسلمانيم *** نام آور کفر و ننگ ايمانيم
زان مرد نه ايم
کز کسی ترسیم *** سر پای برهنگان دو جهانيم
کی باشد و کی که
ناگهانی ما *** اين پرده ز کار خويش بدرانيم
هر پرده که بعد
از اين پديد آيد *** با آتش معرفت بسوزانيم
زانجا که در
آمديم ما زاول *** جان را سوی آن کمال برسانيم
درود من بر ايرانم، به گردان و دليرانم
به آنانی که در راه وطن جان را فدا کردند،
به هر گمنام و نام آور که از مهر وطن ره توشه ای دارد،
درود من بر آن کاو در دل خود عشق می کارد ...
به زرتشت سپنتا
آنکه يکتایی مزدا را نويد آورد
همان کاو گوهر پاک خرد را
رهنمای راه انسان کرد
همان که آيين نيکی، شيوه ی فرزانگی گسترد ...
گذار من به خاک سرزمين پارس
آن دروازده ی بگشوده بر خورشيد
آن ديوارهای سنگی خاموش
آن تنديس های مايه ی اعجاب
آن اعجازهای تا ابد مانا
به کورش، آرمان خواه ِ بهين آيين ...
گذارم بر خليج فارس،
آن دريای گوهر زای ايرانی و
آن گنجينه های خفته در قلب پر آوازش
گذارم بر ميان رودان، دل ِ ايران
فرات و دجله و کارون
به ايوان مداين، تيسفون، بغداد
به خاقانی، بر آن دل های عبرت بين ...
گذارم سوی کرمانشاه و کوه بيستون و
تيشه ی فرهاد ...
همان کاو بر سر سودای شيرين جان شيرين داد ...
و ...
و ... من، سرگشته و حيران
ميان يادمان های هزاران ساله تاريخ و فرهنگ اهورايی
سمند ياد می رانم
و آن مزدای دانا را به ياری باز می خوانم
که تا هستی ده ِ يکتا
به کار اين جهان بار دگر سامان ِ نو بخشد
و قلب خاک را از قهر دروندان تهی سازد
و ايران مرا در پرتو مينوی پاکش جاودان دارد
اشو زرتشت
زرتشت، پيامدارِ و بنيانگزار ِ آيينِ بهی :
زرتشت نام بنيانگزار وپيامدار آيين بهی يا آيين و باورِ زرتشتی است و
همانگونه که پيداست نام اين آيين از نام او سرچشمه گرفته است.
آنگونه که نوشتهاند و از گات ها بر می آيد،، زرتشت انسانیفرهيخته،
دانشمندوانديشمند و به دور از پيچيدگی و رنگ و ريا بود. او و پيامهايش بشارت
پيروزی و بهروزی به هرکسی، با هر باور، آيين و دينی را میدهد که به کار
برندهی "انديشهیِنيک"، "گفتارِِنيک" و "کردارِنيک" باشد. او در گاتهايش
به بردنِ نام و ستايش از ايل و تبارش نپرداخته، خود را از ديگران جدا
ندانستهاست. هرگونه کاری که از يک انسانِمعمولی نمیتواند سربزند، از زرتشت
نيز سرنزده، بر همين پايه، زادن ومردنش نيز بههمانگونهای است که زادن
ومردن هر يک از زنان و مردانِ ديگر میتواند باشد.
آنچنان که در گاتها میبينيم، در زادن و ساختنش هيچگونه کارِ نادر و نشدنی
انجام نشدهاست و در دستگاهِ آفرينش بهجز از ديگر موجودات بر شمرده نمیشود و
بر پايه چنين ويژگیهايی است که هر انسانِ ايرانی و يا ناايرانی، زرتشتی و يا
نازرتشتی، خود را به او نزديک میداند، انديشه های نيکو و پسنديده او را از
خود، و خود را برخاسته ازآنها بشمارمیآورد و در می يابد که برای نام بردن
ازاو، گفتگوی دربارهاش، و يا پرداختن به چندی و چونی گفتار و کردار و
انديشههايش نه نيازی به دانش فراوان و نه نمازی بر پا درميان و مغ و باب و در
است.
نام زرتشت:
چنانکه آمد، نامش "زرتشت" يا "زردشت" يا زردهشت" يا زرتشتره" يا ... می باشد
که آنرا به چم "دارنده شتر زرينه رنگ يا زردرنگ"، "ستاره زرين" و همچنين
"دارنده روشنايی زرينه رنگ"، برگرداندهاند.
واژه "اشو":
هنگاميکه میخواهند از زرتشت ياد نمايند. نامش را با پيش واژه "اشو" همراه
میسازند. زرتشت کسانی را "اشو" میناميد که گفتههايش را فهميدند و بهکار
بستند. "اشون" معنیِ، "مانند و هماهنگ با اشا"، میدهد.
گاتها:
"گات"هاسرودههای برخاسته از انديشه والای اشوزرتشت میباشد که در آغاز
آميختهای از نثروسرود بودهاند، ولی امروزتنها بخشِ سرودينش بهدست ما
رسيدهاست. اين سرودها بسيار روشن و به دور از پيچيدگی هستند و همچون آفتابی
بر آسمان انديشهی انسانی نورافشانی مینمايد.
تنها و تنها، "گات"ها را بايد دارنده ی پايههایِ بنيادين ِآيينِ زرتشتی به
شمار آورد و هرآنچه را که با آن سازگار نباشد، اگر چه در کتابهای مذهبی زرتشتی
نيز هم آمدهباشد و يا سنتگونه در باور زرتشتيان بگنجد نيز، نبايد به نام
زرتشت و آيينش گذاشته شوند.
تبار اشو زرتشت:
آنچنانکه خواهيدخواند: گاتها، چيزی درباره احوالِ شخصی اشو زرتشت .در خود
ندارد، ولی در اوستای جوان تر از خاندان "او نام بردهشدهاست.
زادگاه اشوزرتشت:
درباره زادگاه اشوزرتشت بسيار گفته و نوشتهاند و از آنجا که مردم، زاده شدن
بزرگانی همچون اشوزرتشت در سرزمين خود را، ابزار سرفرازی و فخر خود و سرزمين
خود بهشمار میآورند تا به امروز کشورهایِ بسياری در سراسر گيتی، اشو زرتشت را
فرزندی از سرزمين و خاکِ خود به شمار آوردهاند.
سال ها پيش ازاين گمان می کردند که که زرتشت اسپنتمان، در بخش غربی ايران و
در نزديکی درياچه رضاييه يا اروميه، زاده شده باشد. اما امروزه از ديد ِ بسياری
از دانشمندان و همچنين بر پايه برداشتهای زبانشناختی، زبان پيامهای
اشوزرتشت را زبان بخش خاوری ايران يعنی خراسانِ بزرگ میدانند.
زمان زاده شدن، برگزيدهشدن و مرگِ اشوزرتشت:
دراين باره، دوگونهديدگاه وجود دارد که يکی برداشتِ استورهای و
برخواستهاز شاهنامه و ديگری برآمده از پژوهشها و باز مانده های از گذشته و
تاريخ است!
شاهنامه يا همان ديدگاه استورهای، زمانِ زندگی اشو زرتشت را در هنگامِ
پادشاهی شاه گشتاسبِ کيانیبيان می کند. ديدگاههای پژوهشگرانه و برداشت شده از
اسناد تاريخی ديگر نيز نکتههايی دارند که شماری از آنها را در اينجا نمونه
میآوريم.
از سخنان استاد علـیاکبرِجعفری درباره کهنگی اوستا به آسانی میتوان هنگامِ
زندگی زرتشت را نيز گمانزنی کرد جعفری مینويسد:
"گردآوری بخشها و تکههای پراکنده اوستا پس از تاخت و تاراج اسکندر مقدونی و
بر بادرفتن گنجينهی کمابيش دوهزارساله اوستا، از زمان بلاش ِيکم ِ اشکانی،
آغاز شده و تا زمان خسرو انوشيروان ساسانی، کمابيش برای
۵۰۰
سال دنبال شدهاست".
از آنچه در بالا آمد، به گونهای میتوان برداشت کرد که زمان گردآوری اوستا تا
نزديک به
۴۵۰۰ _۴۰۰۰
سال پيش میرسد.
سن رسيدن به پيامبری:
زمان به درک از وجود اهورامزدا و به پيام رسيدن اشوزرتشت را، سن
۳۰
سالگیِ او دانستهاند.
مرگاشو زرتشت :
مرگ و يا کشته شدن اشوزرتشت را در سن
۷۷
سالگی و در شهر بلخ و در هنگام خواندن نماز میدانند، (چند تنی نيز
۷۳
سالگی را هنگام در گذشتِ زرتشت میدانند).
آرامگاه:
تا مدتزمانی پيش از اين آگاهی چندانی از جایِ آرامگاه اشوزرتشت در دست نبود،
اما بررسیهای تی چند از پژوهشگران نشاندادهاست که آرامگاه اشوزرتشت
میتواند، در کشورِ افغانستان و در جايی که بنا به ارزش و احترام صاحب مزار،
آنرا "مزارشريف" ناميدهاند باشد.