روستای دشتک بختیاری
دشتک روستایی در شهرستان اردل (استان چهارمحال و بختیاری) است. این روستا در۹۲ کیلو متری شهرکرد قرار دارد. این روستا با جمعیت بیش از۷۰۰۰ نفر بزرگترین روستای شهرستان اردل بشمار میرود.در اطراف روستا رودخانه دره گرم و دم دره از سرشاخههای اصلی کارون جریان دارند. دشتک زادگاه پژمان بختیاری از شاعران نامی کشور میباشد
میزان بارندگی دردشتک خیلی زیاد بوده و ارتفاع برف گاه تا ۱٫۵متر هم میرسد.اما در سالهای اخیر میزان بارش کمتر شدهاست. زبان مردم لری بختیاری بوده و اهالی روستای از دو شاخه اصلی ایل بختیاری یعنی ۷لنگ و ۴ لنگ متشکل گردیدهاند.البته اکثریت مردم ۷لنگ میباشند
از چشمههای معرف آن میتوان به چشمه دولاب-دره بیدها- تیچقا-سیگل-بنیوستان-دره گرم- سرآسیاب پیر- تک تک آب - دره باغ رانام برد
در شرق روستا درهای بنام دره شور وجود دارد که ابی کاملاًشور در جریان داشته و معدن طبیعی نمک میباشد که همه ساله اهالی روستا و روستاهای همجوار نمک آن را برداشت مینمایند. علاوه بر آن در گذشته سنگهای گچ را از محل مذکور برداشت کرده و با کورههای سنتی گچ استحصال میکردند. گفته میشود در دره مذکور نشانههایی از ذخایر نفتی بدست آمدهاست
'
حسین پژمان بختیاری'تولد | آبان 1279 ایران تهران |
مرگ |
اردیبهشت 1353 |
زمینه فعالیت |
ادیب و شاعر |
پدرش علیمراد امیرپنجه بختیاری(متولد روستاي دشتك همسایه روستای عالیکوه ، استان چهارمحال و بختياري) بود و مادرش(ژاله) نسب به خاندان میرزا ابوالقاسم قائممقام میبرد. پس از اتمام تحصیلات مدتی در خدمت وزارت پست و تلگراف بود و سپس به شعر و تصنیف روی آورد. برخی از آثار همچون «وفای زن»، «آتالا» و «رنه» توسط او ترجمه شدهاست
او دارای تعدادی
منتشر شده=.از جمله این کتابها میتوان کتابهای زیر اشاره کرددیوان اشعارزن بیچاره
خاشاک
محاکمه شاعر
اندرز یک مادر
کویر اندیشه
تاریخ پست و تلگراف در ایران
سیه روز
او همچنین تصحیح کتبی نظیر: لسان الغیب دیوان حافظ، دیوان جامی، ترانههای خیام، خمسه نظامی دیوان ژاله قائم مقامی را برعهده داشتهاست
نمونه اشعار
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد |
کس جای در این خانه ویرانه ندارد |
|
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد |
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد |
|
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست |
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد |
|
دل خانه عشقست خدا را به که گویم |
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد |
|
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی |
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد |
|
در انجمن عقل فروشان ننهم پای |
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد |
|
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا |
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد |
ازدواج در میان همه جماعتهای عشایری ایران، نقش سیاسی مهم و گاه شنیدنی داشته است. به طوری که راه و رسم ازدواج در میان طایفههای بختیاری به تنهایی میتواند موضوع کتابها باشد. خانها، روزگاری که قدرت داشتند، گروه اجتماعی ممتازی فراتر از طایفهها بودهاند. کلانتران طایفهها همیشه میکوشیدند تا خود را به این هستههای قدرت ایلی نزدیک کنند. یکی از راههای مناسب و بیدردسر برای کلانتران، ازدواج با دختری از خانواده خان بوده است. خانها هم به انگیزه تحکیم پایههای قدرت خویش در طایفههای قدرتمند، به این وصلتها رضایت میدادند. در بیشتر این وصلتها خانها به کلانتران دختر میدادند. البته خانها هم از کلانتران دختر میگرفتهاند اما خیلی کمتر!
زمانی که خانی یکی از دخترانش را به کلانتری میداد، چندان چیزی از او نمیگرفت و تنها به یک شال و انگشتری اکتفا مینمود. البته کلانتر چیزی به دایه عروس میپرداخت. کلانتران معمولاً به وصلت با یکدیگر تمایل نشان میدادند. کدخدایان نیز چنین گرایشی داشتند. تمایل به ازدواج بین خانوادههای کلانتر و کدخدا هم زیاد بوده است. آنان گاه دوشیزهای خردسال را برای پسر نوجوان خود نشان میکردند.
* * *
در ایل بختیاری تشریفات و مراسم ازدواج چهار مرحله مشخص داشته است. اول، خواستگاری، دوم، بِلکِه برون، سوم، قند اشکنون، چهارم، عروسی کنون.
خواستگاری
پدر و برادران پسر با ریش سفیدی به خانه پدر دختر میرفتند. ریش سفید سرِ موضوع را باز میکرد و بعد از او پدر داماد با ابراز فروتنی از پدر دختر «قول» میگرفت.
بلکه برون
این بار مادر و خواهران پسر روزی را برای رفتن به خانه عروس تعیین میکردند و آن را به خانواده عروس اطلاع میدادند. در روز موعود، مادر و خواهر یا خواهران پسر یک «مینا» که چارقدی بزرگ بود، به دختر هدیه میدادند. غیر از مینا یک «شولار» یعنی شلوار، با یکی دو من قند هم پیشکش میکردند. نوع پیشکشها در میان همه قشرها یکسان بود اما اگر وضع مالی و اجتماعی خانواده داماد بهتر بود، مقدار قند اهدایی بیشتر میشد.
قند اشکنون
چند روز بعد از(بلکه برون) مراسم مهم «قند اشکنون» در خانه عروس برگزار میشد. چند روز پیش خانواده داماد «خرج» را به خانه عروس میفرستاد. خرج در خانوادههای معمولی شامل یک تا چهار بره نر و دو بار آرد و پنج من قند و نزدیک به دو کیلو چای بود. روز قند اشکنون تمام اعضای خانواده داماد و خود او در حالی که کدخدا، ریشسفید و نوازندگان محلی یا «توشمالان» آنان را همراهی میکردند، به خانه عروس میرفتند. خانواده داماد، خویشان و ریشسفیدان محل را هم دعوت میکردند.
امر مهم در این مراسم مذاکره در باره پولی بود که باید به پدر عروس میدادند. برای این کار چند نفر از مجلس جدا میشدند و در چادر یا جایی دیگر به اصطلاح خویش به «شور» میرفتند. این عده عبارت بودند از پدر داماد، کدخدا، و ریش سفید طرف داماد، و نیز پدر عروس و احیانا کدخدایی دیگر (اگر عروس و داماد به دو کدخدا وابسته بودند) و ریشسفید طرف عروس. این عده، میزان «باشلق» را تعیین میکردند و نظر موافق پدر عروس را میگرفتند. توافق که حاصل میشد گروه شور به مجلس میپیوست. آنگاه یکی از بستگان داماد از پدر عروس میپرسید که میزان باشلق چقدر است. پدر عروس میزان آن را بیشتر از آنچه در جلسه شور خصوصی توافق شده بود اعلام میکرد. بعد از معلوم شدن میزان باشلق خویشان داماد یکی یکی از پدر عروس خواهش میکردند که میزان باشلق، را کم کند. درخواستها آنقدر ادامه مییافت تا باشلق به میزان توافق شده میرسید.
در این هنگام توشمالها مینواختند و جمعیت به پایکوبی میپرداخت. یکی از رویدادهای چشمگیر این مرحله از مراسم، «دست بوسون» بود. بعد از اعلام موافقت پدر عروس با میزان باشلق در جمع، داماد برمیخاست و دست پدر عروس خود را میبوسید. بعد از دست بوسون نوبت قند اشکنون میرسید و دو سه نفر از زنان، دو کله قند را روی سر عروس میساییدند. آنگاه گوسفندانی را که روز پیش از سوی داماد فرستاده شده بود، ذبح میکردند و دیگهای ناهار بار میشدند. بعد از صرف ناهار، تاریخ پرداخت باشلق را معین میکردند. باشلق به صورت پول یا دام، معمولاً گوسفند، پرداخت میشد. آنگاه زمان عروسی را معین میکردند. از این پس تا زمان عروسی، داماد میتوانست به خانه پدر عروس آمد و شد داشته باشد اما عروس خود را به داماد نشان نمیداد.
عروسی کُنون
چند روز پیش از عروسی، پیکی از سوی خانواده داماد به خانه پدر عروس میرفت تا روز عروسی را خبر دهد، و بخواهد که «گردآوری» دختر را بکنند. یعنی اینکه جهیزیه را حاضر کنند. در جهیزیه لوازمی مانند لحاف، تشک، خرجین، خورج (= جای لباس) دیده میشد.
یک روز پیش از عروسی، باز هم آنچه برای خرج عروسی لازم بود به خانه پدر عروس فرستاده میشد. صبح روز عروسی خانواده داماد همراه با دعوت شدگان و دسته توشمالان راه خانه عروس را در پیش میگرفتند. خانواده عروس هم کسانی را دعوت میکردند. دعوتشدگان بنا به سنت، مجاز بودند که علاوه بر اعضای خانواده خویش، یکی دو نفر دیگر را هم دعوت کنند. اگر عروس و داماد از یک طایفه بودند همه اعضای طایفه را پدر داماد به عروسی میخواند. همین که خانواده داماد و جماعت همراه به خانه پدر عروس میرسید، توشمالان شروع به نواختن میکردند. پایکوبی و بازیهای سنتی هم آغاز میشد و تا موقع ناهار ادامه مییافت.
اندکی بعد از ناهار عروس را به سوی خانه داماد حرکت میدادند. در آستانه حرکت عروس، مقداری قند را در دستمالی میپیچیدند و به کمر عروس میبستند. این وظیفه را برادر عروس انجام میداد. اگر عروس برادر نداشت، به ترتیب، پسرعمه و پسردایی باید این کار را انجام میدادند. بعد از بستن دستمال، عروس را برادرش بر زین مادیانی سوار میکرد و پسر بچه هفت سالهای را در جلو او روی زین مینشاندند.
همین که کاروان عروس راه میافتاد، بازی ورزشکارانه یا رزمی «سرانداز» آغاز میشد. یکی از سواران دستمالی را که روی سر عروس بود، میربود و سواران دیگر به دنبال او میتاختند که دستمال را از او بگیرند. اگر رباینده میتوانست دستمال را تا آخر بازی از دست ندهد، افتخار میکرد و به خود میبالید.
در آستانه چادر یا خانه داماد، مادیان عروس را نگه میداشتند، اما عروس پیاده نمیشد تا اینکه پدر یا مادر یا خود داماد، دامهایی را به او پیشکش کنند. آنگاه در پیش پایش گوسفندی را سر میبریدند. بنا به سنت، تخت کفش عروس باید به خون حیوان آغشته میشد.
* * *
در تقسیم کار اجتماعی کارهایی است که باید زن انجام دهد و مردان بختیاری، بنا به عرف و سنت چنین کارهایی را در خور خود نمیدانند. مثلاً آنان برای خود شایسته نمیدانند که نان بپزند و آشپزی کنند یا مشک آب را از چشمه تا خانه بر دوش گیرند.
بختیاری، فرزندان، بویژه پسران خود را بازویی برای تولید و نیز نیرویی برای پاسداری از خود میدانند و زن بختیاری همکاری صمیمی و یار وفادار شوی خویش است. او نان میپزد، آشپزی میکند، شیر گوسفندان را میدوشد، فراوردههای شیری تولید میکند، هیزم میآورد، مشک آب را گاه از مسافتهای دور بر دوش میکشد، کودکان را میپرورد، خیاطی میکند و همیشه در اندیشه آسایش همسر و فرزندان خویش است.
او عروسکی نیست که کاری نداند و هنری نشناسد و زحمتی نکشد. او یکی از دو ستون خانواده است و زندگی مرد بیاو بسی دشوار مینماید.
در طایفههای کوچنده بختیاری این پدر است که در باره همسر فرزندان خود تصمیم میگیرد و پسر همیشه از پدر فرمان میبرد.
زن خانه با اینکه در اداره منزل و اقتصاد خانواده نقشی بزرگ دارد، قلمرو اختیارات شوی خود را محترم میشمارد و دختر با کسی ازدواج میکند که پدر میپسندد. ازدواج دختر بدون توافق پدر ناقض هنجارها و موازین اجتماعی است
بعد از اینكه نادر افشار بر اریكه تخت شاهی ایران رسید یكی از قدرت مند
ترین اقوام ایران لرهای بختیاری بودند كه در برابر هیچ شاهی از ایران سر
فرود نمی آوردند انسجام قومی قوی و برخورداری از نیروهای جنگی شجاع ؛ موقعت
جغرافیائی ممتاز نادر شاه را وا داشت كه توجه ویژه ای به این قوم جلیل
داشته باشد اول نزدیك به چهار هزار نفر از مردان جنگجوی بختیاری را وارد
قشون خود كرد تا در لشكر كشیهای خود از آنها استفاده كند و در بختاری
نمانند كه برای وی درد سر ساز نباشند نادر شاه آهنگ فتح قندهار كرده بود كه
افغانها درهای شهر را به روی سپاه او بستند نادر شاه نتوانست وارد شهر شود
آورده اند كه مدت زیادی طول كشید ؛ نادر شاه دستور داد در حوالی قندهار
لشكر گاه ساختند كه در حال حاظر بنام شهر نادر آباد در كشور افغانستان است
. گویند محاصره قندهار تا 18 ماه طول كشید بختیاریهای سپاه نادر از سستی
لشكر نادر شاه به تنگ آمده خود جمع شده به مشورت پرداختند و هم قسم شدند كه
هر طوری شده باید دروازه های قندهار را بگشایند طبق برنامه های جنگی خود
بختیاریها وارد قندهار شدند و دروازه های شهر را گشودند از سر و صداها نادر
از خواب بیدار شد پرسید چه شده گفتند كه بختیاریها قندهار را فتح كردند
نادر شاه ازاینكه نیروهای خودش اول نتوانسته بودند وارد شهر شوند و
بختیاریها این كار را كردند خود را تحقیر شده می دید اول بر بختیاریها غضب
كرد كه با پادرمیانی وزیر او و خواندن بیت شعری به این معنی كه فتح را
بختیاری نكرد بلكه قدرت و شوكت نادری كرد نادر شاه از سر تقسیر بختیاریها
كه بدون اجازه وی شهر را فتح كردند گذشت . اما پس از این فتح تعداد زیادی
از بختیاریها در افغانستان ماندن كه دلیل ماندن آنها نا مشخص است و دو
احتمال دارد یكی به دلخواه ماندند كه با توجه به خصوصیات اخلاقی و وطن
پرستی و فامیل دوستی و طایفه گری بختیاریها دلخواه ماندن آنها بعید بنظر می
رسد و احتمال دوم نادر شاه به اجبار از ترس قدرت آنها با دسیسه آنها را در
افغانستان ساكن كرد . در حال حاظر تعداد زیادی از آنها با فامیلی بختیاری
در افغانستان زندگی میكنند و جزء قوم هزاره ها قرار دارند. ×××××× در سال
1142هج 1729 – 1730 نادر شاه به حاكم بختیاری دستور داد تا حدود 200 خانوار
بختیاری بانفوذ را به اصفهان كوچ دهد لذا بختیاریها زیر بار نرفتند و نادر
شاه به تلافی تعداد هزار بختیاری را كه در سپاه وی بودند اسب و تفنگشان را
گرفت و روسای آنها را به جام در خراسان تبعید كرد و بجای 200 خانوار 400
خانوار را بجای تبعید در اصفهان به جام خراسان فرستاد. در سال 1145 هج 1732
– 1733 م نادر شاه احمد خان بختیاری را كه از ملتزمین ركاب وی بود در جنگ
هرات به حكومت بختیاری منسوب كرد احمدخان یكی از روسای یاغی بختیاری را
گرفت و كشت این امر سبب شد تا بستگان وی به احمدخان هجوم بردند و اورا به
قتل رساندند و به سمت گرمسیر ( خوزستان ) كوچ كردند نادر شاه جهت تنبیه
آنها قشون فرستاد و پس از چندین روزی درگیری بختیاریها شكست خوردند و نادر
نزدیك به 3000 هزار خانوار كه بیشترشان هفت لنگ بودند به نواحی خراسان
تبعید كرد اما در سال 1147 هج 1734 – 1735 بختیاریهای تبعید شده از رنج
دوری سر به شورش در آورده و راهی بختیاری شدند . نادر شاه قشونی به
فرماندهی بابا خان چاپشلو بیگلر بیگی لرستان به دفع آنها فرستاد پس از زد
خوردی شدید بسیاری كشته و بقیه دستگیر و نادر دستور داد تا آنها به جام نزد
دیگر بختیاریها فرستاده شوند . لشكر كشیهای نادر به بختیاری و تبعید دائم
بختیاریها مخصوصا خانواده های سر شناس مردم این قوم را به ستوه آورده بود و
بختیاریها مرتب بدنبال فرصت می گشتند تا عقده خود را از ظلم و جور نادر
خالی كنند در سال 1148 هج 1735 – 1736 م فردی بنام علی مراد یا علی مرادی
كه احتمال می دهند از طایفه زلكی چهارلنگ بوده علم طغیان بر افراشته و
طوایف زیادی به گرد او جمع شدند . نادر شاه سپاهی گران به دفع وی فرستاد
اما پس از چندین مرحله درگیری سپاه نادر هر بار با شكست مواجه می گردید .
پس از اینكه تمام حاكمان منسوبی نادر در اطراف بختیاری نتوانستند بر علی
مراد و اطرافیانش فائق آیند خود نادر آهنگ بختیاری كرد در مرحله اول گروهی
از نیروهای افغان و اكراد را به جنگ بختیاریها فرستاد كه با شكست مجدد سپاه
نادر توام شد خشم نادر با یورش همه جانبه به بختیاریها سبب شد تا تعداد
زیادی از بختیاریها كشته و یا به اسارت نادر در آیند علی مراد با خانواده و
تعداد اندكی نیرو به رشته كوه كور كنس ( كور ناس ) پناه برد سپاه نادر محل
وی را یافتند پس از زد خورد اندكی او را گرفته و نزد نادر بردند نادر شاه
دستور داد تا دست و پای اورا بریدند و هرد دو چشمش را از حدقه در آوردند و
بختیاریهای اسیر را با وساطت فرماندهان بختیاری در سپاه نادر مورد عفو و به
جام خراسان تبعید كد.بیشتر بختیاریهای تبعید شده در نواحی خراسان ازجمله
نوخندان در گز ـ جام – گناباد – و…. می باشند و در دیگر استانها مانند
سمنان – یزد – كرمان – زنجان – قم – تهران – فارس و ….تعداد زیادی بختیاری
به اجبار ساكن شده اند.
علیمردان خان از مادری چون بی بی مریم ، معروف به سردار مریم بختیاری زاده شد. بی بی مریم دختر حسینقلی خان ایلخانی بختیاری و مادرش بی بی فاطمه دختر علیرضا خان کیانرسی بود . بی بی مریم در جنگ اول جهانی که بخشهایی از ایران اشغال و زیر نفوذ نیروهای استعمارگر روسی و انگلیسی قرار گرفته بود به طرفداری از نیروهای آلمان و عثمانی و علیه نیروهای اشغالگر روس و انگلیس قیام کرد .
بقول پروفسور گارثویت: این پیرزن برجسته روحی سرکش و فکری مستقل داشت و در تعیین سیاست بختیاری به ویژه در جنگ جهانی اول نقش مهمی ایفا کرد.))
پدر علیمردان خان، علیقلی خان چهارلنگ بود که در جوانی در اثر توطئه ای فامیلی وفات یافت و کودکی خود را نزد دایی های خود علیقلی خان سردار اسعد و خسروخان سردار ظفر گذراند و به مکتب رفت تا اینکه در سال ۱۳۰۲بعد از مجزا شدن طوایف چهارلنگ از هفت لنگ به همراه برادر خود محمد علی خان به عنوان روسای این طایفه تعیین گردیدند . در سال ۱۳۰۰با تشکیل حزب (( ستاره بختیاری )) علاقه و گرایش شدیدی به این حزب پیدا کرد ...
علیمردان خان در سال ۱۳۰۷جمعیتی به نام (( هیئت اجتماعیه بختیاری )) مرکب از ۱۲ نفر از سران و کلانتران بختیاری تشکیل داد . سپس در تنگ گزی و شوراب اجتماع کردند و راه جنوب به شمال بختیاری را با انفجار ( پل شالو ) بستند و آماده حمله به فریدن شدند که دولت با شتاب سردار فاتح و محمدتقی خان امیر جنگ را برای مذاکره نزد آنها فرستاد . در همین زمان طوایف زراسوند، بامدی، احمد خسروی ، دینارانی و بابادی به نهضتپیوستند و محمدرضا خان سردار فاتح و سردار اقبال هم عملا از نهضت پشتیبانی کردند. ولی مذاکرات خوانین بختیاری با علیمردان بی نتیجه ماند . در سال ۱۳۰۸ دهکرد و اکثر مناطق بختیاری به دست نیروهای هیئت اجتماعیه تصرف و یا به آنان پیوستند .
دولت رضا شاه هراسان از این قیام تمام نیروهای خود در سراسر کشور را برای سرکوب به فرماندهی تیمسار شاه بختی بسیج و روانه منطقه کرد. در زمانی که هیئت اعزامی برای صلح با علیمردان خان و دیگر سران نهضت در روستای زرد و یا در حومه قهوه رخ ( قه فرخ ) مشغول مذاکره بودند از همه طرف بختیاری مورد تهاجم ارتش قرار گرفت . از جنوب ، لشگر اهواز به فرماندهی سرهنگ محتشمی ، از غرب لشگر خرم آباد به فرماندهی سرتیپ تاج بخشاز شمال سرهنگ بهادر بختیاری و تیمسار شاه بختی حمله را کامل کردند.
منطقه سفید دشت که مدت ۲۰ روز یک تیپ ارتش در محاصره بختیاری ها بود، با جنگی خونین به تصرف دولت درآمد و نیروهای بختیاری عقب نشینی کردند. علیمردان خان و یارانش بعد از یک سال درگیری و جنگ پارتیزانی با وساطت بعضی از خوانین تسلیم و به تهران انتقال یافت ولی با امدنش به تهران توطئه برای مرگ او هم شروع شد . بعد از مدتی به همرام سردار فاتح و سردار اقبال و چند نفر دیگر دستگیر و به زندان قصر منتقل گردید و حماسه دوم حماسه ساز بختیاری آغاز گشت . حماسه اول او نبرد بر علیه دیکتاتوری و استعمار بود و حماسه دوم که عظیم تر از حماسه اول اوست مقاومت دلیرانه و بی باکانه او و مرگ شجاعانه و مظلومانه اش می باشد. مرگی که عین زندگی بود آن هم یک زندگی حماسی و قهرمانانه . علیمردان خان با مقاومت مردانه خود باعث تحسین معروفترین رجال سیاسی و زندانی گردید و در سپیده دم یکی از روزهای اسفندماه ۱۳۱۳ این راد مرد بختیاری را جلوی جوخه اعدام بردند.
نویسنده نامدار ، بزرگ علوی اینطور می نویسد: علیمردان خان جامه ای زیبا بر تن کرده و سر و روی خود را آراسته و با گامهای بلند واستوار و قامتی رسا حلاج وار بدون اینکه ذره ای از ترس به دل راه دهد به قتلگاه نزدیک می شد. او رفت تا شهادت مظلومانه دیگری را بر صفحه جنایات رژیم دیکتاتوری رقم زند.
هنگامی که از برابر جوخه اعدام می گذشت با جبینی باز و لبانی پر از خنده با آنها احوالپرسی کرد، وقتی یکی از دژخیمان می خواست چشم هایش را ببندد به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت: پسرم!! بگذار تا این صحنه جالب و تماشایی را که قطعا مافوقان شما را خوشحال می کند من هم در آخرین لحظات حیاتم به چشم ببینم چرا که تا کنون من شیری را دست و پا بسته در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.
سید جعفر پیشه وری از قول یکی از زندانبانان که شاهد اعدام آن شیر بیشه بختیاری بود می نویسد : در آخرین لحظات که می خواستند اورا به جوخه دار ببندند ، با صدای رسایش فریاد برآورد زنده باد ایران و آزادی که با صفیر چند گلوله خاموش شد.
لحظاتی بعد جسد بی جان مردی که دلی چون شیر و عزمی پولادین داشت، ودر میدانهای جنگ هیچ رزمنده ای پشت او را ندیده بود دَمَر به پای چوبه دار بر زمین در غلطید. که چه خوش تصویر می کند شاعر ، ذهن شیر علیمردان را در آخرین لحظات جان دادن::
دُدَر گل سی کُشتنُم پلان بریدن گَویلُم زداغ مو کمر بُریدن
بــالـونـا بـالا هـوا بـالا تـنـیـده دِدُیَل محمدعلی پلا بریده
علیمردان خان با مرگ خود مردی، دلیر، آزادگی، وطن دوستی و نفرت از دیکتاتوری و استبداد را شهادت داد و به قول روانشاد استاد مهراب امیری ، به موازات هر قطره خونی که از پیکر سردار رشید بختیاری بر روی زمین می چکید هزاران قطره اشک از چشمان مشتاقان و علاقه مندان او بر روی گونه های رنگ پریده شان می غلطید، مردان جامه دریدند و دیرکهای بهونها را پایین کشیدند، زنان موی سر بریدند، شعرا رثای او مرثیه ها سرودند و آهنگسازان ترانه شیرعلیمردان را ساختند. هنوز چوپانان در قله های منگشت، کلار، تاراز و زرده ( زردکوه ) اوازش را چنین می خوانند:
مو لُرِ بَلیط خوروم هف سال چوپونُم گَر زَنیم وِ قِرقِره مو مشقِ ندونم
معنی: من لری هستم که نان بلوط میخورم و هفت سال است که چوپان هستم اگر مرا به قرقره جوخه اعدام ببری مشقم را نمی دانم .
شُمشیر علیمردون طلای بی غش زِ زمین بِرچ اِزَنه وِ آسمون تَش
معنی: شمشیر علیمردان طلای خالص است و در زمین برق می زند و در آسمان آتش .
بی عروس تو کِل بزن تا مو کُنُم جنگ شُمشیرُم وِ گِل زَنُم سی ایل چارلنگ
معنی: ای عروس خانوم تو گریله (؟) بزن تا من جنگ کنم شمشیرم را به گل زنم برای ایل چهارلنگ.
کُجه تیر کُجه سپاه کُجه فَراشُم رَه بدین دامُ دَدوم بیان سر لاشُم
معنی: تیر و تنفگ و سپاهیان و خدمتگزارانم کجا رفتند، راه را برای مادر و خواهرم باز کنید تا خود را به جسدم برسانند.
دشمنون زِ بعد مو چاره ندارِن گَویَلَ نیله سووار وِ هفت و چارِن
معنی: دشمنان بعد از من چاره ای ندارند زیرا برادران نیله سوار ( اسب سوار ) ما چهارلنگ و هفت لنگ هستند. ( سپاه ما شامل هر دو شاخه بختیاری هم چهارلنگ و هم هفت لنگ هستند).
چی کَلا پرپر کُنُم رُوم وِ تهرون اسمِ شاه نَه کور کُنُم، شاه علیمردون
معنی: همانند کلاغ پرپر می زنم و می روم تا تهران ( پایتخت ) اسم شاه را کور می کنم ( از بین می برم ) و اسم شاه علیمردان را می نویسم.
برگرفته از وبلاگ صادق شیخی
سایت ها و وبلاگهای روستای دشتک
http://www.dashtak.ir
ایمان رئیسی
http://pa-chendar.blogfa.com
حسن سلیمانی
http://dashtak.mihanblog.com
صادق شیخی